تو از تبار کدام دیاری
که حتی ردپایت بوی بهشت می دهد؟!
(ماهیُ ماه)
تو که باشی
خط به خط بودن هایت را لمس میکنم؛
روزها که نه،
ثانیه ها را نقش میکنم...
(ماهیُ ماه)
خدایا...
این روزهــا
همه
چشم انتظــار سخاوتی هستند
که ببخشـاید بر آن ها،
هر آنچــه را که آرزویش را دارند...
امــا
مـــــن،
چشم انتظــار سخاوتی هستم
که بگیــرد از من
و تمام آنهایی که عاشقانه دوستشان دارم،
هر آنچه را که خاطر شان را می آزارد...
سختی ها ؛
ناخوشی ها ؛
و ناملایمت های زندگی را...
(آمین)
(ماهیُ ماه)
بالاخره
روزی در چَشمانت جوانه خواهم زد...
و بی شک آن روز،
خورشید از غرب طلوع خوهد کرد!
و من ،
بی صبرانه
منتظر مسیح خواهم ماند
برای آخرالزمانی که وعده اش را داده بود!
(ماهیُ ماه)
اجابت چَشم هایت ؛
می شود سخت ترین کار دنیا…
زمانی که ،
"خلوت دوستت دارم" هایم را با تو قسمت میکنم....
(ماهیُ ماه)
"هیچ" هم که باشی؛ باز بالاخـــــره چیزی هستی برای خودت...
امــــا
امان از نبودن!
(ماهیُ ماه)
با هر قدمی که دورتر میشوی،
انگـــــار؛
دنیـــــا هم تنگ تر میشود!
تا آنجا که؛
تنها نقطه هایی باقی می ماند....
که آنها هم میشوند سهم نوشته هایم؛
میشوند سه نقطه...
می شوند سکوت،
می شوند بُغض....
می شوند جایی که دُرُست،
دلتنگی ها از آنجا آغاز می شود...
(ماهیُ ماه)
زندگی، اوج هنرمندی هریک،
از ماست....
زندگی بودن هاست،
زندگی ماندن هاست
در خطوط خیال آدمها....
شاید رها باید بود...
شاید؛ باید به رویاها مجال پریدن و پرواز کردن داد و به دل فرصت عاشق شدن...
آری؛ شاید رها باید بود و گاهی هم عاشق...
(ماهیُ ماه)
زندگی، اوج هنرمندی ماست،
زندگی، تلالوء ستاره هاست...
زندگی، فهم همه ثانیه ها،
زندگی، رهایی پرنده هاست...